Divanı hafız
Ey daima kendisini beğenen, mağrur olup duran kişi, sende aşk yoksa mazursun.
Aşk delilerinin etrafında dönüp dolaşma, sen şerefli bir akılla şöhret bulmuş kişisin.
Sende aşk sarhoşluğu yok; şarap sarhoşusun sen!
Âşıkların hastalığına alâmet sapsan bir yüzle dertli dertli ah ediştir.
Hâfız, addan sandan geç, şarap kadehini iste, çünkü sen mahmursun, mahmur!
ای کـه دایـم بـه خـویش مغـروری
گـر تـو را عشـق نـیست معـذوری
گـر تـو را عشـق نـیست معـذوری
گِـرد دیــوانـگـان عـشـق مَـگـرد
کـه بـه عـقـل عـقـیـلـه مشهـوری
کـه بـه عـقـل عـقـیـلـه مشهـوری
مسـتـی عـشق نـیست در سَـر تـو
رو کـه تـو مَـسـت آب انـگــوری
رو کـه تـو مَـسـت آب انـگــوری
روی زرد اسـت و آه دردآلـود
عـاشـقـان را دوای رنـجـوری
عـاشـقـان را دوای رنـجـوری
بُـگـذر از نـام و نـنـگ خـود حـافظ
سـاغـر مِـی طـلـب کـه مَـخـمـوری
سـاغـر مِـی طـلـب کـه مَـخـمـوری
دیوان حافظ
«معانی لغات»
دائم = شب و روز. ـــ بخويش = بخود. ـــ مغروری = می بالی. ـــ گر = اگر. ـــ گرد = پيرامون. ـــ ديوانگان عشق = کسانيکه حقيقت را فدای مصلحت نميکنند. ـــ عقل عقيله = عقل کل. ـــ مستی عشق = لذت بسيار زياد از عشق. ـــ رو = برو به کار خود بپرداز. ـــ مست = سرخوش. ـــ گواه = نشانی، شاهد. ـــ عاشقان = که يکی از آنها حافظ است. ـــ رنجوری = دردمندی. ـــ بگذر = فراموش کردن. ـــ نام و ننگ = مشهور بودن در بدنامی. ـــ ساغر = جام شراب. ـــ مخموری = خمارآلودگی، خماری، مستی، مِـی زدگی.
«معانی غزل»
۱ـ ای کسی که پیوسته مغرور و فريفتهٔ خويشى، اگر از عشق بهره ای نبرده ای، عذرت پذیرفته است؛ زیرا غرور و خودبینی انسان را به عشق نمی رساند و لازمهٔ عشق،خالى شدن از خود و كنار گذاشتن خودپسندى است.
۲ـ تو كه گرفتار عقلگرايى خود هستى و به اين صفت مشهورى،هرگز گرد ديوانگان عشق مَگرد. [عقيله،علاوه بر معناى اصلى خود يعنى«زن گرامى شريف و نجيب»و توسعاً هر چيز شريف و گرامى، به معناى پاىبند و گرفتار نيز هست و در اين جا ظاهرا هر دو مفهوم مراد شاعر است؛با اين طنزظريف كه عقل اگر چه عقيله،يعنى گرامى و شريف است،موجب پاىبندى و گرفتارى نيز هست!]
۳ـ شور و مستی عشق در سر تو نیست، به دنبال کار خود برو که از شراب انگور مست هستی.
۴ـ نشانه و گواه بيمارى عاشقان، روى زرد و آه پُـردرد آنان است. و تو اين نشانهها را ندارى؛ پس مست عشق نيستى!
۵ـ اى حافظ، از شهرت و نامجویی خود بگذر، ساغر بادۂ معرفت بخواه زیرا که خماری
«معانی لغات»
دائم = شب و روز. ـــ بخويش = بخود. ـــ مغروری = می بالی. ـــ گر = اگر. ـــ گرد = پيرامون. ـــ ديوانگان عشق = کسانيکه حقيقت را فدای مصلحت نميکنند. ـــ عقل عقيله = عقل کل. ـــ مستی عشق = لذت بسيار زياد از عشق. ـــ رو = برو به کار خود بپرداز. ـــ مست = سرخوش. ـــ گواه = نشانی، شاهد. ـــ عاشقان = که يکی از آنها حافظ است. ـــ رنجوری = دردمندی. ـــ بگذر = فراموش کردن. ـــ نام و ننگ = مشهور بودن در بدنامی. ـــ ساغر = جام شراب. ـــ مخموری = خمارآلودگی، خماری، مستی، مِـی زدگی.
«معانی غزل»
۱ـ ای کسی که پیوسته مغرور و فريفتهٔ خويشى، اگر از عشق بهره ای نبرده ای، عذرت پذیرفته است؛ زیرا غرور و خودبینی انسان را به عشق نمی رساند و لازمهٔ عشق،خالى شدن از خود و كنار گذاشتن خودپسندى است.
۲ـ تو كه گرفتار عقلگرايى خود هستى و به اين صفت مشهورى،هرگز گرد ديوانگان عشق مَگرد. [عقيله،علاوه بر معناى اصلى خود يعنى«زن گرامى شريف و نجيب»و توسعاً هر چيز شريف و گرامى، به معناى پاىبند و گرفتار نيز هست و در اين جا ظاهرا هر دو مفهوم مراد شاعر است؛با اين طنزظريف كه عقل اگر چه عقيله،يعنى گرامى و شريف است،موجب پاىبندى و گرفتارى نيز هست!]
۳ـ شور و مستی عشق در سر تو نیست، به دنبال کار خود برو که از شراب انگور مست هستی.
۴ـ نشانه و گواه بيمارى عاشقان، روى زرد و آه پُـردرد آنان است. و تو اين نشانهها را ندارى؛ پس مست عشق نيستى!
۵ـ اى حافظ، از شهرت و نامجویی خود بگذر، ساغر بادۂ معرفت بخواه زیرا که خماری
Hiç yorum yok:
Yorum Gönder
teşekür ederiz